شناخت شخصیت هوش مصنوعی، در فیلم آخرزمانی فینچ
فیلم فینچ Finch محصول سال 2021 ساخته «میگوئل ساپوچنیک»، یک فیلم علمیتخیلی آخرزمانی است که نقش کاراکتر محوری آن را «تام هنکس» بازی میکند. فینچ را میتوان در طبقه یکی از بهترین فیلمهای هوش مصنوعی سال 2021 قرار داد. داستان فیلم از این قرار است که به خاطر از بین رفتن لایه اُزون بسیاری از مردم سیاره زمین از بین رفتهاند و آن اندک افراد باقیمانده هم در سایهها پنهان شدهاند. کاراکتر اصلی آقای فینچ در خرابههای کارخانه قدیمی که روزگاری مهندس آن بوده زندگی میکند. او همراه با تنها دوستش که یک سگ «گودیر» است به سختی در منطقه سکونت خودش به دنبال غذا میگردد و در همین زمان متوجه میشود، به خاطر یک بیماری خاص به زودی خواهد مرد و تنها دوستش «آن سگ باوفا» قرار است به زودی تنها شود.
پس به خاطر عشقی که به او دارد یک ربات با هوش مصنوعی پیشرفته میسازد تا هرچه زودتر از آنجا بیرون بزنند، چراکه خوراک مصرفی آنها رو به پایان است و باید هرچه زودتر خوراکی تازه پیدا کنند. این سه کاراکتر که به سه دوست صمیمی تبدیل میشوند، مسافرت خود را به سمت سانفرانسیسکو شروع میکنند و در راه برای آنها اتفاقات گوناگونی میافتد.
ربات هوشمند فینچ
در حقیقت فینچ چون قرار است بمیرد، رباتی هوشمند میسازد و این ربات هوشمند چون به خودآگاهی رسیده نام جِف را بر خود میگذارد. آنها تمام اطلاعات کتابخانه فینچ را بهصورت دیجیتال اسکن میگیرند و در مغز ربات بارگذاری میکنند. ربات با استفاده از آن اطلاعات، آموزشهای فینچ و روش آزمونوخطا، شروع به یادگیری میکند و با مفاهیم انسانی مثل عشق و دوستی آشنا میشود. تأثیری که اطرافیانش بر او میگذارند، از شخصیت او یک موجود مهربان و پرستار میسازد و این در حالی است که حتی بعضی از کاراکترهای انسانی هم، در فیلم موجوداتی پلید و بیاحساس هستند.
در فیلم به خاطر کارهای نابخردانه انسان، طبیعت از بین رفته است و آنچه که از نیروهای زمین باقی مانده، مثل گردباد و تابش آفتاب، بسیار تندخو و کشنده است. با این که هدف نخستین ساخت ربات نگهداری از سگ است، ولی او کمکم به بهترین دوست فینچ تبدیل میشود و او را در برابر این نیروهای کشنده یاری میکند. نکته جالب در کاراکتر جف این است که او برای دوست بودن از قبل برنامهریزی نشده، ولی روش آزمونوخطا در رابطهاش با دیگر کاراکترها از او یک دوست مهربان میسازد. شاید این همزادپنداری یگانه میان کاراکترهای فیلم است که آنها را دوست یکدیگر میسازد، چرا که هر سه آنها بسیار تنها هستند و این نکته موجب درک کاراکترها نسبت به همدیگر میشود. فینچ به خاطر تنهایی رباتی با هوش مصنوعی میسازد، که او درگذر زمان دچار فرگشت میشود و هوشیاری به دست میآورد.
تقلید هوش مصنوعی
در ابتدا هوش مصنوعی کارش را با تقلیدهای ریزبهریز از کارهای خالقش شروع میکند، ولی بعد ذهن خلاقش شکوفا میشود و از خود شخصیتی مستقل پیدا میکند. در یکی از دیالوگهای فیلم، جِف به فینچ میگوید: «من به تو ایمان دارم» و این دیالوگ این نکته را میرساند که او تنها از رفتار خالقش تقلید نمیکند، بلکه به تفکری یگانه رسیده و اندیشهاش در خودآگاهی خلق میشود. او زمانی که خود را در آینه میبیند، یکی از مراحل خودشناسی را پشت سر میگذارد و با من نخستینش که همان چهرهاش باشد، آشنا میشود. همین شناخت نخستین خود او را به سمتی میبرد که احساسات مختلف را نیز درک کند و درد و رنج را به خوبی بشناسد.
درنهایت، نتیجه اینکه فینچ هدف نهاییاش را رسیدن به پل گلدنگیت در سانفرانسیسکو در نظر میگیرد و به همین خاطر برای رسیدن به این هدف، جان خود را از دست میدهد و آفریدهاش را تنها میگذارد. با مرگ او هوش مصنوعی «جِف» راه او را ادامه میدهد و برای یافتن چیزهای تازه و معانی دیگر به جستجویش ادامه میدهد.