«پارادوکس خندق» چیست و هوش مصنوعی چگونه به خلق مزیت رقابتی کمک میکند؟
«خندق» مکانیزم دفاعی است که قدمت آن به هزاران سال پیش برمیگردد؛ اما چرا امروزه در مفاهیم نوینی مانند استارتاپها و هوش مصنوعی از آن استفاده میکنیم؟ در نگاه اول، یک خندق از شهر یا قلعهای که در مرکز آن قرار دارد محافظت میکند و مزیت بزرگی را در اختیار مدافعان قرار میدهد؛ اما این تنها یکروی سکه است و اگر نگاه دقیقتری به این مزیت رقابتی بیندازیم، پی میبریم که افرادی که در مرکز خندق قرار دارند، ارتباطشان با محیط اطراف به حداقل میرسد و همین مسئله، چالشهایی را برای آنها به وجود میآورد.
وارن بافت، اقتصاددان و سرمایهدار مشهور آمریکایی، نخستینبار نظریه «پارادوکس خندق» را مطرح کرد و اعلام داشت که کسبوکارهای نوپا برای بقای فعالیت خود به مزیت رقابتی نیاز دارند تا مسیر ورود را برای سایر رقبا سخت کند و درعینحال، باید توجه داشته باشند که در دام این مزیت گرفتار نشوند و خلاقیت و پویایی خود را از دست ندهند.
هوش مصنوعی؛ مزیتی پایدار برای کسبوکارهای نوپا
هرچند که لزوم بهرهگیری از مزیتهای رقابتی برای شرکتها و استارتاپها پوشیده نیست، اما آنچه آنها را مردد میکند، ترس مداوم از منسوخشدن این مزیت است. دنیای امروزه، دنیای تغییرات ناگهانی است و همانطور که یک محصول یا فناوری، یکشبه به شهرت و فروش استثنائی میرسد، به همان سرعت هم توسط فناوریهای دیگر به شعاع میرود و به دست فراموشی سپرده میشود.
این مسئله زمانی رخ میدهد که کسبوکارها، تنها به یک وجه از مشکلات مشتریان توجه نشان دهند و درصورتیکه این مسئله به گونه دیگری رفع شود، استارتاپها نیز با چالشهای جدی روبهرو میشوند. با ظهور مدلهای زبانی بزرگ (LLM) و یادگیری ماشین، این امکان برای استارتاپها فراهم شده است که به طور همزمان، چندین مورد از «نقاط درد» مشتریان را هدف بگیرند و دامنه فعالیت خود را گسترش دهند. با بهکارگیری این استراتژی، لطمه به یکی از مزیتهای رقابتی مجموعه تجاری، تهدیدی را متوجه کلیت کار نمیکند و کسبوکار در خندقی که به دستان خود حفر کرده، گرفتار نمیشود.
سرویسهای منبعباز هوش مصنوعی؛ تحولی که استارتاپها در انتظارش بودند
با راهیابی نسخه سوم و چهارم ChatGPT به زندگی روزمره میلیونها کاربر در سال گذشته، عدهای معتقدند که این چتبات مبتنی بر هوش مصنوعی، شروع انفجاری این فناوری است؛ اما در حقیقت، تحول حقیقی در این عرصه به دست مدلهای منبعباز رخ میدهد. این منابع که بهصورت رایگان در دسترس عموم مردم قرار میگیرند، توسط توسعهدهندگان مختلفی آموزش داده میشوند و همین موضوع باعث میشود که شاهد خلق محصولات پرشمار و کاربردی باشیم که هیچ محدودیتی در مسیر توسعه آنها قرار ندارد. برای مثال، مدل منبعباز LoRA به توسعهدهندگان اجازه میدهد تا مدل مدنظر خود را با دادههایی خاص، آموزش دهند و با سرعتی بالا و هزینهای ناچیز، به محصولی متناسب با نیاز خود دسترسی داشته باشند و حتی آن را با دیگران به اشتراک بگذارند.
در نهایت، راهکار دیگری که میتواند جریان خندق را برای کسبوکارها یکسوی نگه دارد؛ بهطوریکه تنها از مزیتهای رقابتی آن برخوردار شوند و از جریان پارادوکس این نظریه اجتناب کنند، همزاد پنداری با مشتریان است. یک کسبوکار باید بتواند خود را جای مشتریان قرار دهد تا با نیازها و خواستههای آنها آشنا شود. این امر توسط هوش مصنوعی از همیشه دردسترستر است و مجموعههای تجاری میتوانند طیف وسیعی از دادههای مشتریان را زمان کوتاهی تجزیهوتحلیل کنند تا به دهها راهکار گوناگون دست پیدا کنند. این امر مستلزم آن است که تیمهای ML/AI سازمانها در چرخههای بسیار کوتاهی اقدام به بهروزرسانی مدلهای خود کنند تا بتوانند از این طریق به چشماندازهای بلندمدت قابل اتکایی دست پیدا کنند.
باتوجهبه موضوعات بیانشده، این سؤال پیش میآید که با وجود فناوری هوش مصنوعی، میتوان یک خندق از مزیتهای رقابتی ساخت؟ در پاسخ میتوان گفت که چابکی و خلاقیت استارتاپهای، این اجازه را به آنها میدهد که از تمام پتانسیل هوش مصنوعی استفاده کنند و به کمک مقیاسپذیری گسترده این فناوری، رفتهرفته به جنگ رهبران بزرگ بازار بروند؛ اما آنچه که باید موردتوجه قرار بگیرد این است که خندقی که حافظ منافع کسبوکارهاست، تنها از جواهرات آنها محافظ نمیکند؛ بلکه پای حفاظت از کل امپراطوری در میان است!