اگر برای نوشتن این متن از هوش مصنوعی استفاده کردهاید، انتظار نداشته باشید که آن را بخوانم
در عصر هجوم محتواهای تولیدشده توسط هوش مصنوعی، اصالت و عمق نوشتهها به خطر افتاده است. وقتی متنی بیروح و بدون بازبینی به مخاطب ارائه میشود، نهتنها زمان او بیارزش شمرده میشود، بلکه گفتوگوی واقعی جای خود را به چرخهای سطحی و بیمعنا میدهد. آیا آینده محتوا به همین سطحیگرایی ختم خواهد شد؟
به قلم Mark Wilson
تا همین چند وقت پیش، اولین دقایق صبحگاهی من صرف مرور تیترهای خبری و دنبال کردن تحولات روز میشد. اما این روزها، بیشتر وقتم را در لینکدین سپری میکنم. شاید عجیب به نظر برسد، اما این تغییر چندان هم غیرمنتظره نیست. وقتی به دنبال مخاطبانی هستید که نوشتههای شما را جدی بگیرند و به آن فکر کنند، ناگزیر سر از این شبکه اجتماعی درمیآورید.
لینکدین، که زمانی برای من و بسیاری دیگر فضایی خشک و بیروح به نظر میرسید، حالا پر از افرادی باهوش، تحلیلگر و اهل مطالعه است. کسانی که اگر کمی بیشتر برای تولید محتوای دقیق و اصیل وقت بگذارید، توجهشان را جلب میکنید. اما این فضای حرفهای و پرجنبوجوش اکنون با یک چالش اساسی روبهروست: «هجوم محتوای تولیدشده توسط هوش مصنوعی».
عصر «کارشناسان لینکدینیِ پرورشیافته با هوش مصنوعی»
در حال حاضر، ما در دورهای زندگی میکنیم که میتوان آن را «عصر کارشناسان لینکدینیِ پرورشیافته با هوش مصنوعی» نامید. این افراد با استفاده از ابزارهایی مانند ChatGPT، مقالات دیگران را بازنویسی کرده و از دل آنها پستهایی جذاب، مختصر و آماده انتشار استخراج میکنند. خود لینکدین نیز با معرفی ابزارهای بازنویسی مبتنی بر هوش مصنوعی، کاربران را به استفاده از این روند تشویق کرده است. نتیجه؟ محتوایی که بهقدری پالایش و سادهسازی شده که دیگر عمق و تازگی خود را از دست داده است. این نوع محتوا بیشتر شبیه غذایی ازپیشجویدهشده است تا یک اندیشه زنده و اصیل.
اما مشکل فقط «کپیکاری نرم» یا فقدان اصالت نیست. در فضای حرفهای امروز، ابزارهای تولید متن مبتنی بر هوش مصنوعی تقریباً در تمام حوزهها نفوذ کردهاند. از ایمیلهای روابطعمومی و گزارشهای داخلی گرفته تا خلاصهسازی جلسات و حتی نوشتن پستهای لینکدین؛ شرکتهایی مانند مایکروسافت، با ابزارهایی مثل Copilot، به طور رسمی این فرآیند را در دستور کار قرار دادهاند. حتی طراحان و بازاریابان نیز از این ابزارها برای معرفی پروژههای خود استفاده میکنند. سرویسهایی مثل Canva ادعا میکنند که میتوانند با یک کلیک، تبلیغاتی در تمامی زبانها تولید کنند.
در نگاه اول، شاید این روند جذاب به نظر برسد، اما این «جذابیت» در عمل به شکلی سطحی و بیروح تبدیل میشود. چیزی شبیه به تصویری طنزآمیز که در آن همه چیز در حال سوختن است، اما ما هنوز با لبخند به آن نگاه میکنیم.
آیا این روند به معنای بیاحترامی به مخاطب است؟
طبیعی است که انتظار نداشته باشیم هر متن، گزارش یا معرفینامهای در سطح آثار ادبی کلاسیک باشد. حتی متخصصان زبانشناسی نیز تأکید دارند که بخش قابلتوجهی از نوشتارها بر پایه الگوها و ساختارهای تکراری نوشته میشوند. اما این موضوع نمیتواند بهانهای برای بیدقتی در تولید محتوا یا بیاحترامی به مخاطب باشد.
آنچه واقعاً آزاردهنده است، آیندهای بهمراتب سطحیتر و بیروحتر است؛ آیندهای که در آن من متنی را با هوش مصنوعی تولید میکنم، شما آن را با هوش مصنوعی خلاصه میکنید، پاسخ را هوش مصنوعی شما مینویسد و در نهایت، من همان پاسخ را دوباره خلاصه میکنم. در این چرخه بیمعنا، گفتوگوهای واقعی و انسانی جای خود را به بازنماییهایی بیجان میدهند. اگر همه چیز قرار است به یک خلاصه سطحی ختم شود، چرا از ابتدا گفتوگویی واقعی شکل نمیگیرد؟
هوش مصنوعی، ابزار یا جایگزین خلاقیت؟
منکر ظرفیتهای شگفتانگیز هوش مصنوعی نیستم. این فناوری بخشی اجتنابناپذیر از آینده است. اما مسئله اینجاست که برخی افراد از این ابزارها بهگونهای استفاده میکنند که ارزش زمان و توجه دیگران را نادیده میگیرند. وقتی متنی خودکار تولید میکنید و بدون بازبینی آن را منتشر میکنید، پیامی ناخوشایند به مخاطب منتقل میکنید: «وقت من از وقت تو مهمتر است.» این نگاه، محترمانه نیست.
شاید عجیب به نظر برسد، اما حتی محتوای تبلیغاتی تولیدشده توسط هوش مصنوعی نیز بهاندازه این نوع محتوا آزاردهنده نیست. دلیلش ساده است: ما از تبلیغات دیجیتال انتظار خاصی نداریم و تنها کسری از ثانیه را صرف نگاه به آنها میکنیم. اما خواندن یک متن، فرایندی زمانبر و ذهنی است که نیاز به دقت و توجه دارد. وقتی متنی را برای من ارسال میکنید که حتی خودتان زحمت نگارش یا بازبینی آن را ندادهاید، این عمل شبیه دعوت به یک شام است که غذایی نیمهآماده را در مایکروویو گرم کردهاید و پیش رویم گذاشتهاید. یا بدتر از آن، همان غذا را با بیتفاوتی به یک مهمانی مشارکتی آوردهاید. این نهتنها بیاعتنایی به مخاطب، بلکه نوعی بیاحترامی آشکار است.
چرا شرکتهای فناوری این روند را ترویج میکنند؟
البته نباید همه تقصیرها را به گردن کاربران انداخت. شرکتهای فناوری مانند گوگل و مایکروسافت، با ابزارهای خود، ما را به مصرفکنندگان بیفکر تبدیل کردهاند. در دنیای سرمایهگذاریهای بزرگ، «محتوای بیشتر» ارزش اقتصادی دارد، نه «محتوای بهتر». در این میان، کاربران بهجای استفاده هوشمندانه از ابزارها، به تولیدکنندگان محتوای سطحی تبدیل شدهاند.
اصل سادهای که نباید فراموش شود
یک اصل ساده همچنان پابرجاست: اگر چیزی آنقدر برای شما ارزشمند نیست که خودتان آن را بنویسید، چرا باید انتظار داشته باشید من برای خواندنش وقت بگذارم؟
در نهایت، شاید هوش مصنوعی بتواند به ما کمک کند سریعتر کار کنیم، اما آنچه ما را از ماشینها متمایز میکند، اصالت، خلاقیت و احترام به مخاطب است. بیایید بهجای تولید محتوای بیروح و سطحی، زمانی را برای تولید محتواهایی صرف کنیم که ارزش خواندن داشته باشند. این نهتنها احترام به مخاطب، بلکه احترام به خودمان است.