چرا هوش مصنوعی نمیتواند اثر هنری خلق کند؟
امروزه مدلهای زبانی پیشرفته مانند ChatGPT میتوانند داستانهایی تولید کنند که شاید در آینده پیشرفتهتر هم بشوند. اما آیا میتوان تصور کرد که روزی در نوشتن رمان یا ساخت نقاشی و فیلم، از انسانها پیشی بگیرند؟
خلق یک رمان، نقاشی یا هر اثر هنری، در نگاه اول شاید شبیه به یک سری انتخاب ساده به نظر برسد؛ اما واقعیت این است که هر اثر اصیل، محصول هزاران تصمیم ریز و درشتی است که هنرمند، آگاهانه یا ناخودآگاه در مسیر آفرینش خود میگیرد؛ تصمیمهایی که هنوز برای هوش مصنوعی بیگانهاند.
داستان یک ماشین نویسنده
در سال ۱۹۵۳ «رولد دال»، نویسنده مشهور، داستان کوتاهی نوشت درباره مهندسی که آرزو داشت نویسنده شود و سرانجام ماشینی ساخت که میتوانست تنها با تنظیم چند دسته و پدال، داستان یا رمانی کامل بنویسد. داستانهایی که ماشین تولید میکرد چنان محبوب شد که خیلی زود نیمی از داستانهای منتشرشده به انگلیسی، محصول همین دستگاه شد. اما سؤال اساسی اینجاست: آیا واقعا میتوان هنر را با فشردن یک دکمه تولید کرد؟ آیا هوش مصنوعی میتواند جای خلاقیت انسانی را در خلق آثار هنری بگیرد؟
هوش مصنوعی و انتخابهای بیپایان هنر
امروزه مدلهای زبانی پیشرفته مانند ChatGPT میتوانند داستانهایی تولید کنند که شاید در آینده پیشرفتهتر هم بشوند. اما آیا میتوان تصور کرد که روزی در نوشتن رمان یا ساخت نقاشی و فیلم، از انسانها پیشی بگیرند؟
هنر مرز دقیقی ندارد، اما یک ویژگی مهم در تمامی آثار هنری به چشم میخورد: هر اثر، حاصل انتخابهای بیشمار است. مثلا نویسندهای که در حال نگارش داستان است، تقریبا برای هر کلمه و جمله انتخاب میکند. یک داستان ده هزار کلمهای، در سادهترین شکل، دستکم ده هزار انتخاب در خود دارد. اما وقتی شما یک دستور صدکلمهای به هوش مصنوعی میدهید، فقط همان تعداد انتخاب را اعمال کردهاید و باقی را به مدل سپردهاید. نتیجه این میشود که اگر هوش مصنوعی داستانی طولانی با دستورالعملی کوتاه تولید کند، عملاً بیشتر انتخابها به عهده خود مدل است.
یکی از راههای رایج این مدلها، میانگینگیری از انتخابهایی است که قبلاً نویسندگان دیگر انجام دادهاند؛ رویکردی که به نتایج بیروح و فاقد عمق منجر میشود. حتی اگر از مدل بخواهید از سبک نویسندهای خاص تقلید کند، باز هم خروجی بیشتر یک تقلید سطحی است تا خلق اصیل.
نقاشی و تصویرسازی؛ باز هم انتخابهای انسانی
در هنرهای بصری هم همین اصل برقرار است. حتی اگر کاربر بتواند دستورالعملی چهار هزار کاراکتری به DALL-E بدهد، باز هم امکان ندارد تمام جزئیات یک تصویر را توصیف کند. بیشتر انتخابها ناگزیر از میان آثار پیشین یا پایگاههای داده آنلاین وام گرفته میشوند. شاید خروجی زیبا باشد، اما نمیتواند اعتبار هنری یا اصالت آن را تضمین کند.
برخی تصور میکنند که هوش مصنوعی همان تأثیری را روی فرهنگ بصری خواهد گذاشت که عکاسی گذاشت. اما باید پرسید: آیا ابزارهای تولید تصویر هوش مصنوعی هم اجازه همان حجم انتخاب و مداخله هنرمند را میدهند؟ پاسخ، اغلب منفی است. تفاوت اصلی اینجاست: یک عکاس حرفهای حتی با دوربین ساده، با تصمیمگیریهای بسیار در لحظه ثبت، عکسی میگیرد که با عکس آماتور تفاوت دارد. اما در تولید تصویر با هوش مصنوعی، بیشتر انتخابها را سیستم انجام میدهد نه انسان.
آیا میتوان ابزار را تغییر داد؟
ممکن است تصور کنیم اگر به جای یک دستورالعمل کوتاه، کاربر بتواند با صرف زمان و توضیح چند ده هزار کلمهای، کنترل بیشتری بر خروجی داشته باشد، آنوقت خلق اثر هنری واقعی ممکن میشود. اما واقعیت بازار و هدف شرکتهای سازنده این مدلها چیز دیگری است. آنها میخواهند محصولی ساده و سریع ارائه دهند، نه ابزاری که ماهها زمان کاربر را بطلبد.
کارگردانانی مانند بنیت میلر با صرف هزاران ساعت و تولید صدها هزار تصویر توسط DALL-E توانستهاند خروجیهایی نزدیک به اثر هنری بگیرند؛ اما این استثنا است، نه قاعده. شرکتهایی مانند OpenAI به دنبال محصولی نیستند که نیازمند این حجم کار انسانی باشد؛ هدف آنها سریعترین و آسانترین خلق خروجی است، نه خلق هنر با مشارکت عمیق انسان.
الهام، اصالت و تصمیمهای کوچک اما حیاتی
برخی مدافعان هوش مصنوعی میگویند هنر محصول الهام است و الهام میتواند بیزحمت باشد. اما حقیقت این است که هنر، ترکیبی از انتخابهای کوچک و بزرگ در هر مرحله تولید است و این روند انتخاب، هسته اصلی آفرینش هنری است. هنر بدون مشارکت و تصمیمگیری مکرر، معنا و کیفیت خود را از دست میدهد.
حتی در خلق سرگرمی هم اهمیت انتخابهای ریز را نباید دست کم گرفت. یک رمان عامهپسند، هرچند شاید به ایدهآل کافکا نرسد، اما برای سرگرمکننده شدن، باید در هر جمله تصمیمهای دقیقی گرفته شود. همین اصل برای هر اثر ارزشمند دیگر هم صادق است.
ارزش تلاش انسانی و معنا در ارتباط
بیشتر متونی که میخوانیم، مثل گزارشها یا ایمیلها، شاید نیازی به این حجم انتخاب نداشته باشند. اما حتی در این متون، آنچه ارزش توجه دارد، حاصل تلاش انسانی است. نامهنگاری، حتی اگر ساده باشد، زمانی ارزشمند است که نویسنده با فکر و احساس خودش آن را نوشته باشد.
یک تبلیغ اخیر گوگل برای Gemini (رقیب ChatGPT) نشان داد چطور مردم نسبت به جایگزینی حتی همین ارتباطهای ساده انسانی با هوش مصنوعی حساس هستند. نامه طرفداری کودکی به یک ورزشکار زمانی معنا دارد که خود کودک آن را نوشته باشد، نه یک مدل هوش مصنوعی.
هوش مصنوعی، زبان و معنای انسانی
مدلهای بزرگ زبانی مانند ChatGPT میتوانند جملات منسجم بسازند، اما معنای آنها تنها ظاهری است. این مدلها نه احساس دارند، نه قصد ارتباط. عبارت “خوشحالم که تو را میبینم” برای ما حامل معناست، چون پشت آن احساس و نیت است؛ اما برای هوش مصنوعی فقط یک رشته نشانه است. حتی یک سگ یا کودک پیشزبانی میتواند احساس واقعیاش را منتقل کند، اما هوش مصنوعی صرفاً نشانهها را کنار هم میچیند.
وقتی کسی میگوید از متونی که مدلهای هوش مصنوعی آموزش دیدهاند الهام میگیرد، این با الهام گرفتن یک نویسنده انسانی متفاوت است. نقل قول کردن، حتی اگر ماهرانه انجام شود، جایگزین خلاقیت و ارتباط انسانی نیست. همانطور که زبانشناسان تأکید میکنند، هدف نوشتن تمرین تفکر انتقادی است، نه فقط تولید متن.
ماشینهای ماهر، اما نه هوشمند
در بحث هوش، فرانسوا شوله، پژوهشگر علوم کامپیوتر، میگوید: “مهارت یعنی نحوه اجرای یک کار؛ هوش یعنی چگونگی کسب کارآمد مهارتهای جدید.” مدلهایی مانند AlphaZero در شطرنج فوقالعاده ماهرند، اما برای یادگیری به میلیونها تکرار نیاز دارند، در حالی که انسان با چند بار تمرین، اصول را درک میکند. این تفاوت در توانایی مواجهه با موقعیتهای جدید، وجه تمایز اصلی هوش انسانی با ماشینهاست.
هوش مصنوعی و جایگاه انسان
با وجود سالها تبلیغات، هوش مصنوعی مولد هنوز نتوانسته جهش چشمگیری در بهرهوری واقعی ایجاد کند. موفقیت اصلیاش تاکنون در کاهش انتظارات ما از کیفیت نوشتهها و حتی از خودمان بوده است. این فناوری، انسانی نیست؛ چون ما را به عنوان خالق معنا و ارتباط نمیبیند.
برخی میگویند اکثر حرفهای انسانها هم اصیل نیست. اما اگر کسی به شما بگوید “متاسفم”، اهمیت ندارد که چقدر این جمله تکرار شده؛ اهمیتش در صداقت و نیت پشت آن است، نه در نوآوری زبانی.