نگاهی تحلیلی به مسیر گذشته و جایگاه فعلی هوش مصنوعی در جامعه
راهی که هوش مصنوعی پیمود
در طی چند سال اخیر، هوش مصنوعی از یک پدیده پژوهشی که صرفاً در لابهلای کلمات و الگوریتمهای مقالات دانشگاهی پیدا میشد، به ابزاری روزمره و در دست کاربران عادی تبدیل شد. هوش مصنوعی آهسته و پیوسته وارد زندگی انسان شد و اکنون به جایگاهی رسیده که هیچ فناوری نوظهوری، اینقدر سریع نتوانسته به آن دست پیدا کند.
اما فراتر از هیجانها و شگفتزدگیهایی که هر فناوری جدید با خود به همراه میآورد، پرسشی کلیدی مطرح میشود: مردم در واقعیت، با این فناوری چه میکنند؟ بررسی و شناخت نحوه، علت و هدف استفاده عموم مردم و متخصصان از هوش مصنوعی، به یکی از کلیدیترین مباحث روز فناوری جهان تبدیلشده است.
«چیزی» به نام فناوری
وقتی شخصی ببیند استفاده از یک «چیز» برای اطرافیانش مفید و سودآور است، او هم دیریازود به تکاپوی استفاده از آن «چیز» میافتد. پیشنهاد یک دوست یا یک فرد متخصص راجع به یک «چیز»، به طرز عجیبی ذهنیت و تمام پیشزمینههای قبلی راجع به آن «چیز» را در فرد دگرگون میکند و یک جهتدهی جدید راجع به آن «چیز» را در ذهن شخص ایجاد میکند. فرقی ندارد ذات و نیت پشت این واکنش، الگوبرداری مثبت باشد یا حتی چشموهمچشمی منفی؛ چیزی که اهمیت دارد، همین جاری بودن این ویژگی رفتاری در بطن روابط انسانی است. اما اگر آن «چیز» را همان «فناوری» در نظر بگیریم، اهمیت چنین واکنشی در کجاست؟
به زبان تجاری اگر بخواهیم بررسی کنیم، مشاهده، لمس و تجربه نتیجه عملکرد یک «چیز» یا همان فناوری، در دنیای واقعی چنان تأثیری بر رفتار کاربر میگذارند که هیچ کارزار روابطعمومی، هیچ مقاله رهبری فکری و حتی هیچ نوآوری تحولآفرینی قادر به ایجاد آن نیست. در عصر فناوری کمی دورازذهن به نظر میرسد؛ اما تبلیغ سینهبهسینه، هنوز هم مؤثرترین روش معرفی یک محصول، خدمت یا بهطورکلی در مفهوم این متن، «فناوری» است. توصیه و پیشنهاد اطرافیان یا حتی دیدن استفاده از یک فناوری، بهخودیخود نوعی تبلیغ خاموش و فرهنگسازی زیرپوستی و تدریجی برای پذیرش گسترده آن فناوری است. هرچه دامنه این تبلیغات پنهان گستردهتر باشد، روند پذیرش و محبوبیت فناوری نیز سریعتر میشود و ممکن است در نهایت به جایی برسد که حتی نتوان یک روز را بدون استفاده از این فناوریها گذراند و بهرهوری کاری یا حتی شخصی قابلقبولی داشت.
لذا میتوان نتیجه گرفت که پذیرش یک فناوری در جامعه و استفاده گسترده از آن، نتیجه یک واکنش انسانی و فرهنگسازی آن است.
آیندهای ایستاده بر شانه گذشته
فقط کافیست به مسیری که فناوریهای نوظهور، انقلابی و تحولآفرین ۱۰۰ سال اخیر مثل رادیو، تلویزیون، تلفن همراه، رایانههای شخصی و اینترنت در سالهای ابتدایی ظهور خود تا پذیرش طی کردهاند، نگاهی بیندازید. بررسی این تاریخ نهچندان دوری که چراغ راه آینده است، نکاتی را روشن میکند که قابلتأمل هستند.
حس صدای رادیو
رادیو را میتوان اولین فناوری تعاملیای دانست که با برانگیختن حس شنوایی، راهی کوچهبازار و خانه مردم شد. اما رادیو تا سالها پس از اختراعش، یک کالای لوکس و تجملاتی و صرفاً در اختیار قشر بسیار مرفه، آن هم فقط در کشورهای ابرقدرت بود.
تعاملات سیاسی و تجاری پای رادیو را به کشورهای دیگر نیز باز کرد. اما مشکل فقط قیمت بالا یا تجملاتی بودن نبود. سالها از ورود رادیو به کشورهای غیرتوسعهیافته از جمله ایران گذشت و نسبتاً ارزانقیمت هم شد؛ اما هنوز هم عامه مردم در برابر خرید، استفاده و بهطورکلی پذیرش آن مقاومت میکردند و برای اجتناب از آن حتی به باورهای دینی و مذهبی متوسل میشدند. برای مردمی که اغلب بیسواد بودند، عملاً غیرقابلباور بود که از طریق دستگاهی که نمیدانند چگونه کار میکند، بتوانند صدای کسی که او را نمیبینند و کیلومترها با آنان فاصله دارد را بشنوند. اما مردم رفتهرفته در کوچه و بازار رادیو را دیدند، گاهی ایستادند و صدایش را شنیدند و راجع به آن با هم گپ زدند. صدای موسیقی یا اخبار دستاولی که سر ساعت مشخصی از رادیو پخش میشد، بهتدریج به گوش جامعه خوش آمد و در گوشه ذهنشان نشست و بهیکباره، به یک نیاز روزمره تبدیل شد. دیگر گوشدادن به اخبار علاوه بر خواندن آنها در روزنامه، بخشی مهمی از زندگی روزمره مردم بود.
جاده ظهور تا پذیرش رادیو در جامعه، مسیری بود که پیمودن آن که دهها سال طول کشید؛ زیرا مردمی که میبایست این جاده را میپیمودند، هنوز ظرفیت ذهنی و فرهنگ پذیرش و تعامل با فناوریهای جدید را نداشتند و تعصبات خشک و سنتی بیجا هم سرعتگیرهای این جاده بودند. اما افزایش سطح سواد عمومی، تجربه نتیجه عملکرد و حتی همان تبلیغ سینهبهسینه، رفتهرفته جاده را هموار کردند و رادیو بهعنوان یک عضو جدید به خانه اضافه شد.
حس بینایی تلویزیون و حرکت موبایل
تلویزیون و تلفنهای همراه هم چنین شرایطی داشتند. از دید عامه مردم، تلویزیون همان رادیویی بود که میتوانستند علاوه بر شنیدن صدای گوینده، تصویرش را هم ببیند و بهنوعی حس بینایی را در مخاطب برجسته کرد. تلفنهای همراه نیز حس گفتار و تعامل مستقیم بدون محدودشدن به ظرف زمان و مکان را با حس حرکت و پویایی ترکیب و به مجموعه فناوریهای جدید اضافه کردند. برخلاف رادیو که دههها طول کشید تا پذیرفته شود، تلویزیون تنها به چند سال برای تبدیلشدن به یک ضرورت در زندگی روزمره، نیاز داشت و تلفنهای همراه نیز حتی از آن هم کمتر، زیرا پیش از آن تلفنهای ثابت مسیرش را هموار کرده بودند. علت اصلی این اختلاف چشمگیر دهها ساله و چندساله در پذیرش رادیو در مقایسه با تلویزیون و موبایل این بود که در طول آن سالها، مردم باسوادتر شدند، سطح فرهنگ عمومی جامعه نیز بالاتر رفت و حتی خود رادیو هم به این فرهنگسازی عمومی کمک کرد.
حس راحتی رایانه
رایانهها نیز بهسرعت توانستند جای خود را در میان عموم مردم پیدا کنند. اما پذیرش و استفاده آنها در مقیاس سازمانی، چالشهای زیادی به همراه داشت. رایانهها، کارمندی در ادارات و محیطهای سازمانی بودند که خسته نمیشدند، سریعتر بودند و کارایی بهمراتب بالاتری حتی نسبت به باتجربهها داشتند. کارمندان مقاومت بسیار زیادی در برابر استفاده از این فناوری انقلابی از خود نشان میدادند و نمیخواستند آن را بپذیرند؛ زیرا چنین چیزی یک زنگ خطر بزرگ و یک تهدید شغلی بالفعل بهحساب میآمد. اما چه مدیران ارشد و تصمیمگیر و چه حتی خود کارمندان میدانستند که استفاده از رایانه، راحتی را برایشان به ارمغان میآورد. شاید کارمندان نحوه کار با رایانه و استفاده از آن در جهت منافع خود را بلد نبودند که گمان میکردند اگر رایانه از در اصلی اداره وارد شود، آنها باید از در پشتی خارج شوند.
اینجا دیگر ظرف زمان مطرح نبود، بلکه عدمآمادگی ذهنی و نداشتن علم بود که مانع اصلی پذیرش رایانهها شده بود. مشکل مشخص شد و راهحل آن نیز بهخوبی برنامهریزی و اجرا شد. وقتی که کارمندان روش استفاده از رایانه را آموختند، برای آوردن آن به اتاقهای خود، سرودست میشکستند.
حس دسترسی اینترنت
اما اینترنت که آمد، تعامل انسان با فناوری بهکلی خراب و از اول ساخته شد. همه آن چیزی تا پیش از ظهور اینترنت از فناوری میدانستیم از اساس تغییر کرد، زیرا قدرت انتخاب و حس دسترسی به همه چیز در اختیار انسان قرار گرفت. چالشهای پذیرش اینترنت در ایران، چه در مقیاس شخصی و چه در مقیاس سازمانی، از جنس چالشهای انسانی نبود؛ بلکه از جنس خود فناوری بود. در اواخر دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰ که یک فناوری جدید به نام اینترنت بر سر زبانها افتاد، از همان روزهای اول مورد استقبال گرمی قرار گرفت؛ اما مشکلات و کمبود زیرساختهای پذیرایی از اینترنت در خانهها و سازمانها، ورود آن را کمی به تأخیر انداخت. اما درنهایت باوجود تمامی این مشکلات، اینترنت بهسرعت توانست به بخشی جداییناپذیر از روند زندگی روزمره و کاری تقریباً همه انسانها تبدیل شود.
احساسات درآمیخته هوش مصنوعی
هوش مصنوعی پس از همه این فناوریها ظهور کرد و بهنوعی عصاره و چکیدهای از تمام فناوریهایی است که بشر تا کنون با آن روبهرو شده و تعامل داشته است. هوش مصنوعی و ابزارهای آن، به زمانی کمتر از چندماه یا حتی چند هفته و جدیداً فقط چند روز برای رسیدن به شهرت و پذیرفتهشدن بهعنوان یک عضو کارآمد نیاز داشتند. در طی همین چند ماه اخیر بارها پیش آمده که یک ابزار جدید برای اولینبار معرفی میشود و فقط ظرف دو سه روز، به بازیگری اصلی در حوزه فعالیتش تبدیل میشود. هوش مصنوعی بسیار سریعتر از آن چیزی که تصور میشد جای خود را در جنبههای مختلف زندگی و کار تثبیت کرد. هوش مصنوعی امروزه در بسیاری از مشاغل نقش یک کارمند واقعی را دارد و فرایندهای کاری تا حد بسیار زیادی آسان و راحت کرده است. این یعنی انسان میتواند از حس سنگینی بار وظایف کاری تکراری و خستهکننده بر دوش خود رها شود، ذهنش را آزاد و خلوت کند و وقت خود را در صرف فعالیتهایی کند که نیاز به خلاقیت و نوآوری انسانی دارند.
شاید بتوان گفت برانگیختن تجربه احساسات جدید و درهمآمیخته بود که فناوریهای جدید را هیجانانگیز و پذیرش را آسانتر میکرد.
سفر فناوری معاصر را اینطور تصور کنید که:
رادیو کشتی فناوری را به دریا انداخت؛
تلویزیون بادبانها را کشید؛
موبایل و کامپیوتر کشتیرانی کردند؛
اینترنت مسیر ستاره شمالی را نشان داد؛
و درنهایت هوش مصنوعی به ساحل تعامل همهجانبه با انسان رسید.
مسیر طی شده
روزی که «آلن تورینگ» (Alan Turing) و همکارانش با کمک دستگاه الکترومکانیکی «بمب» (Bombe) که خود طراحی کرده بود، توانست انیگما (Enigma) آلمانی را رمزگشایی کند، گمان میکرد فقط سرنوشت جنگ جهانی دوم را تغییر داده است. اما بمب، آزمون تورینگ و سایر فعالیتهای وی، اولین آجرهای دیوار یک فناوری جدید بودند. (در فیلم سینمایی «بازی تقلید» (The Imitation Game) که به داستان زندگی آلن تورینگ میپردازد، برای پررنگتر شدن جنبههای دراماتیک و احساسی زندگی تورینگ، نام دستگاه بمب به «کریستوفر» (Christopher) تغییر پیدا کرده است.)
۵۰ سال پیش، هوش مصنوعی هنوز نیامده رفت و مطرود شد. ۲۰ سال پیش هوش مصنوعی مولد صرفاً یک سری مقالات و پژوهشهای دانشگاهی بود. ۱۰ سال پیش زمزمههای یک فناوری جانبی در دستگاههای دیجیتال بود. اما رفتهرفته از ۵ سال پیش به یک فناوری مستقل تبدیل شد و اکنون خیلی زودتر از آنچه تصور میشد، راه خود را به بسیاری از جنبههای زندگی روزمره و مشاغل حرفهای باز کرد.
کاربر یا کاربرد
فناوریها با کاربرد و نتیجه عملکردی که دارند شناخته میشوند. حال این فناوری میخواهد یک ابزار اولیه و ساده مثل چکش باشد یا جدیدترین فناوری بشری یعنی هوش مصنوعی، بههرحال این نتیجه عملکرد و دردی که فناوری از انسان دوا میکند، مهم است.
فناوریای مثل چکش، در تمام طول تاریخ و در اختیار هر کسی که بوده، نحوه کار یکسانی داشته و وظیفه و نتیجه عملکردش کوبیدن میخ به دیوار بوده است. اما هرچه فناوری پیشرفت کرد، ماهیت این نتیجه عملکرد نیز تغییر کرد. نتیجه عملکرد فناوریها دیگر صرفاً متکی به خود ابزار و فناوری نبودند و رفتهرفته این کاربر استفادهکننده از فناوری بود که نقش مهمتری داشت و به طور مستقیم در نتیجه عملکرد فناوری تأثیر میگذاشت. (البته اگر فرض کنیم در آرمانشهری هستیم که هیچ قصد و نیت شومی در پس استفاده از هیچ فناوریای، چه چکش چه هوش مصنوعی وجود ندارد و «تیغ دادن در کف زنگی مست» هیچ پیامد وحشتناکی به دنبال نخواهد داشت.)
هوش مصنوعی دقیقاً در چنین جایگاهی قرار دارد. در یکی دو سال اخیر، موج هیجانانگیز و شوکهکننده هوش مصنوعی کمی فروکش کرد و کمکم نتیجه عملکرد آن پررنگتر شد. اما این نتیجه کمی گمراهکننده و حتی چالشزا بود؛ زیرا کیفیت و حتی صحت آن، کاملاً به کاربر و نحوه استفاده از آن بستگی داشت، امری که قدرت و توانایی فناوری را در جایگاه دوم تأثیرگذاری در نتیجه قرار داد.
این تأثیرگذاری عمیق و غیرقابلانکار کاربر بر نتیجه عملکرد فناوری و ابزارهای هوش مصنوعی، مباحثی جدید و نوظهور را در حوزههای فنی، تجاری، آموزشی و حتی اخلاقی به وجود آورده است. توسعهدهندگان محصولات هوش مصنوعی مولد دیگر صرفاً نباید تولیدکننده باشند، بلکه میبایست استراتژیستهایی باشند که نیاز کاربر را میفهمد و محصولات خود دقیقاً متناسب با سلیقه کاربر و برای پاسخگویی به خواستههای وی طراحی میکنند.
در اینجاست که این موضوع که کاربران دقیقاً چه میخواهند، از هوش مصنوعی چه استفادهای میکنند و در پی چه هدفی هستند، چه برای توسعهدهندگان و چه برای سیاستگذاران کلان، اهمیت پیدا میکند.