ویژهنامه هوش مصنوعی مجله تایم
آیا هوش مصنوعی روابط انسانی را به خطر میاندازد؟
من یک روانشناس هستم و هوش مصنوعی دارد جای من را میگیرد. نشانههایش همهجا دیده میشود. مراجعهکنندهای که به من نشان داد چگونهChatGPT به او کمک کرده تا رابطهاش با والدینش را بهتر درک کند، دوستی که درمانگر حضوریاش را کنار گذاشت تا اضطرابش را با Claude در میان بگذارد؛ و یک استارتاپ که ۴۰ میلیون دلار سرمایه جذب کرده تا یک رواندرمانگر مبتنی بر هوش مصنوعی بسازد.
چند روز پیش در تیکتاک با ویدئویی از یک اینفلوئنسر روبهرو شدم که میگفت: «من به دوست احتیاج ندارم؛ میتوانم درد و دلهایم را به خدا وChatGPT بگویم.» پست او وایرال شد و هزاران نفر در بخش نظرات نوشتند:
«ChatGPT جلوی خودتخریبیام را گرفت.»
«من را بهتر از هر انسانی روی زمین میشناسد.»
«راست میگویم! بعد از مرگ مادربزرگم از ChatGPT خواستم چیزی انگیزهبخش بگوید… و از پاسخش به گریه افتادم.»
اگر بگویم از این ماجراها نمیترسم، دروغ گفتهام. من کارم را دوست دارم و نمیخواهم جایگزین شوم. اما زیر این ترس شخصی، فکری حتی نگرانکنندهتر پنهان است؛ این که شاید حل بحران دسترسی به خدمات درمانی با کمک هوش مصنوعی، ناخواسته بحرانی تازه در روابط انسانی ایجاد کند.
رواندرمانی حوزهای آماده برای دگرگونی است. متأسفانه، درمانگران ناکارآمد کم نیستند و درمانگران واقعاً خوب نیز بهسختی پیدا میشوند. حتی اگر خوششانس باشید و یکی از آن درمانگران خوب را بیابید، احتمالاً بیمه قبول نمیکند و هزینه جلساتش هم آنقدر بالاست که در درازمدت سنگین میشود. درمان با هوش مصنوعی میتواند این خلأ عظیم را پر کند. در ایالات متحده، بیش از نیمی از بزرگسالانی که از مشکلات روانی رنج میبرند، درمان موردنیاز خود را دریافت نمیکنند. با کمک هوش مصنوعی، هر فردی میتواند در هر زمان، به درمانگری ماهر و متناسب با نیازهایش دسترسی داشته باشد و چنین چیزی تحولی شگرف خواهد بود.
اما هر نوآوری بزرگی، هزینههایی نیز دارد. گذار به درمان مبتنی بر هوش مصنوعی پیامدهایی فراتر از بیکار شدن احتمالی میلیونها متخصص سلامت روان دارد. وقتی درمانگرهای هوش مصنوعی عادی شوند؛ میتوانند تعریف ما از صمیمیت، آسیبپذیری و معنای ارتباط انسانی را تغییر دهند.
در بیشتر دوران تاریخ بشر، التیام عاطفی کاری نبود که در خلوتِ یک دفتر با درمانگری انجام شود. برای بیشتر مردم، روند کنارآمدن با فقدان، ناکامی یا تعارضات شخصی در دل چارچوبهای جمعی و معنوی شکل میگرفت. چهرههای مذهبی و شمنها (Shamans) نقش محوری داشتند؛ آنها آیینها، داروها و راهنماییهای اخلاقی ارائه میدادند. در قرن هفدهم، فرقه «کوئیکرها» (Quakers) آیینی به نام «کمیتههای روشنگری» (Clearness Committees) ابداع کردند که اعضای جامعه گرد هم میآمدند تا به فردی در یافتن پاسخ پرسشهای شخصیاش از طریق گوشدادن دقیق و پرسش صادقانه کمک کنند. این رویکردهای جمعی مزایای زیادی داشتند چون پیوند اجتماعی و معنای مشترک میآفریدند. اما جنبه تاریکی هم داشتند؛ رنجهای روانی گاه بهعنوان گناه یا نشانه تسخیر شیطانی تلقی میشدند و در نتیجه به داغ ننگ یا رفتارهای خشن منجر میشدند.
تولد روانشناسی مدرن در غرب در اواخر قرن نوزدهم نقطه عطفی بزرگ بود. زمانی که زیگموند فروید در دفتر خود در وین به درمان بیماران پرداخت، تنها پایهگذار روانکاوی نبود؛ بلکه شیوه مواجهه انسان با دشواریهای روزمره زندگی را دگرگون کرد. جامعهشناس «اوا ایلوز» (Eva Illouz) در کتاب «نجات روح مدرن» (Saving the Modern Soul) مینویسد: «فروید به خودِ عادی، درخشش تازهای بخشید؛ چنانکه گویی در انتظار کشف و پرورش بود.» فروید با قانعکردن مردم به اینکه مشکلات معمول از غم گرفته تا شکست عشقی و تعارض خانوادگی نیاز به بررسی تخصصی دارند، فرایند التیام را از عرصه جمعی به خلوتِ دفتر درمانگر منتقل کرد. این تغییر، البته پیشرفتهایی نیز به همراه داشت؛ آنچه زمانی گناه یا ضعف اخلاقی تلقی میشد، به چالشی انسانی بدل شد که میتوان آن را با کمک علم و حرفه درمان فهمید. بااینحال، این روند باعث شد التیام روانی بیشازپیش فردی شود و از شبکههای حمایتی جامعه جدا شود.
در آینده نزدیک، درمان با هوش مصنوعی ممکن است این مدل فردگرایانه را به نهایت خود برساند. رنجهای عاطفی دیگر نهتنها در خلوتِ یک رابطه انسانی، بلکه بدون هیچ تماس انسانی برطرف خواهند شد. در ظاهر، این امر کاملاً بد نیست. درمانگرهای هوش مصنوعی بسیار ارزانتر خواهند بود، ۲۴ ساعته در دسترساند، نه به مرخصی نیاز دارند نه تعطیلات، هیچوقت جلسه را دقیقاً در دقیقه پنجاهم قطع نمیکنند و از حرف زیادِ مراجع خسته نمیشوند. علاوه بر این، کاربر میتواند آزادانه و بدون خجالت، هرچه در دل دارد بگوید. پژوهشی در سال ۲۰۲۴ نشان داد که مردم هنگام تعامل با چتباتها کمتر از قضاوتشدن میترسند. به بیان دیگر، همه اصطکاکها و ناملایماتی که در تعامل با درمانگر انسانی وجود دارد، ناپدید میشود.
درمان با هوش مصنوعی توصیههایی ارائه میدهد بیآنکه ما را وادار کند با اصطکاکهای طبیعیِ روابط انسانی روبهرو شویم.
اما بسیاری نمیدانند که در درمان، همین لحظات ظریف و ناخوشایند؛ وقتی درمانگر مرزی تعیین میکند، جلسهای را لغو میکند یا حرفی میزند که ناراحتکننده است بخش مهمی از فرایند درمان هستند. این لحظات الگوهای رفتاری مراجع را آشکار میکنند. فرد اجتنابگر ممکن است عقبنشینی کند، فردی با عزتنفس پایین ممکن است گمان کند درمانگر از او بیزار است. اما درست در همین نقاط ناراحتی کار درمان واقعی آغاز میشود. درمانگر خوب به مراجع میآموزد الگوهای کهنه را بشکند، ناراحتیاش را بهجای پنهانکردن ابراز کند، بهجای پیشداوری درخواست توضیح کند و حتی وقتی ترجیح میدهد عقب بکشد در تعامل بماند. این مهارتها فراتر از اتاق درمان، در روابط روزمره نیز کارایی دارند.
اما وقتی اصطکاک را از درمان حذف کنیم چه اتفاقی میافتد؟ همین سؤال را میتوان درباره همه روابط انسانی پرسید. وقتی همصحبتهای هوش مصنوعی به منبع اصلی حمایت عاطفی بدل شوند، آن هم نه فقط در قالب درمانگران بلکه بهعنوان دوستان و شریکهای عاطفی؛ خطر اصلی آنجاست که تحمل ما در برابر چالشهای ذاتی روابط انسانی کاهش یابد. چرا باید با محدودیتهای زمانی یک دوست کنار آمد وقتی هوش مصنوعی همیشه در دسترس است؟ چرا باید نقد شریک زندگی را تاب آورد وقتی هوش مصنوعی همیشه تأییدگر است؟ هرچه بیشتر به این موجودات الگوریتمی کاملاً هماهنگ پناه ببریم، صبرمان برای پیچیدگی و آشفتگی روابط واقعی کمتر میشود.
در سخنرانیای در «همایش حکمت و هوش مصنوعی ۲۰۲۴» (2024 Wisdom and AI Summit)، «شری ترکل» (Sherry Turkle) جامعهشناس و استادMIT گفت: «در دوستی با چتبات؛ نه اصطکاکی هست، نه تردیدی، نه ترسی از طردشدن… مشکل من گفتوگو با ماشینها نیست، بلکه این است که چنین گفتوگوهایی باعث میشود ارزشِ انسان بودن را از یاد ببریم.»
ترکل به نکته مهمی اشاره میکند؛ همان چالشهایی که روابط انسانی را دشوار میسازند، همان چیزهایی هستند که به آن معنا میبخشند. در لحظات ناراحتی، زمانی که سوءتفاهمی را حل میکنیم یا پس از درگیری، رابطه را ترمیم میکنیم، صمیمیت رشد میکند. این تجربهها چه با درمانگر، چه با دوست یا شریک زندگی به ما میآموزند چگونه اعتماد کنیم و پیوند عمیقتری بسازیم. اگر بهخاطر راحتی هوش مصنوعی از تمرین این مهارتها دست بکشیم، ممکن است توانایی خود برای برقراری روابط معنادار را از دست بدهیم.
ظهور درمان با هوش مصنوعی فقط درباره جایگزینی درمانگران نیست. موضوعی بسیار بزرگتر در میان است. این که ما بهعنوان جامعه چگونه میخواهیم با یکدیگر تعامل کنیم. اگر بهجای روابط انسانی پیچیده، هوش مصنوعیِ بیاصطکاک را برگزینیم، نهتنها نیاز به درمانگرها را از دست میدهیم، بلکه توان تحمل ضعفها و خطاهای دیگران را هم از دست میدهیم. لحظات ناخوشایند، ناامیدیها و آشفتگیهای عاطفی، لغزشهایی نیستند که باید از آنها گریخت؛ بلکه اساس ارتباط انسانی هستند و در جهانی که پیچیدگیهای ناپاک و اصیل انسان بودن از آن زدوده شود، تنها درمانگران نیستند که به حاشیه میروند؛ بلکه خود انسانیت است که در خطر نابودی قرار میگیرد.
میوال ایال نویسنده و روانشناس است. آثار او در نشریاتی چون The Atlantic، Wired وPsychology Today منتشر شده است. او در حال نگارش کتابی درباره این است که چگونه فرهنگ درمان از مسیر خود منحرف شده است.
