مطالعه MIT: باورهای نادرست درباره هوش مصنوعی وحشتناک است
باورهای نادرست درباره هوش مصنوعی وحشتناک است، اما چرا؟
تابلوی «ادموند دو بلامی» که توسط گروه هنری Obvious تولید شده، در حراج کریستی در سال 2018 با قیمت 432،500 دلار فروخته شد. نکته جالب درباره این تابلو این است که نقاش آن یک هوش مصنوعی است! هوش مصنوعی که این تابلو را آفریده، متکی بر الگوریتم شبکه مولد تخاصمی بوده است که طی سالها توسط دانشمندان مختلف از جمله یان گودفلو، الک ردفورد، لوک متز، سومیت چینتالا و رابی بارات ساخته شده است. هوش مصنوعی که این تابلو را کشیده، نمونههای زیادی از آثار هنری هنرمندان اعصار مختلف را پردازش کرده تا قادر به تولید هنری شود که سبکی خاص و منحصر به فرد داشته باشد.
مواجه انسان با هوش مصنوعی
یکی از جالبترین اتفاقات درباره مواجه انسانها با یک هوش مصنوعی، به فروش این نقاشی در حراج کریستی در اکتبر 2018 برمیگردد. عنوان این تابلوی نقاشی که با یک الگوریتم هوش مصنوعی خلق شده بود، «ادموند دو بلامی» بوده که با قیمت 432،500 دلار به فروش رفت. مسئولان حراج و متصدیان فروش این نقاشی، این اثر را با عنوان «اثر هنری یک هوش مصنوعی!» ارائه کردند.
زیو اپستین، نامزد دکترای آزمایشگاه رسانهای فناوری ماساچوست که در این دانشگاه به پژوهش در زمینه تقابل هوش مصنوعی و هنر میپردازد، در این باره میگوید: «باورهای بعضی از ما درباره هوش مصنوعی به شدت تحت تاثیر موجهای منفی درباره این فناوری تغییر کرده است.»
اپستین مطالعه جالبی انجام داده و نظرات و عقاید چند صد نفر از افراد را درباره هوش مصنوعی پرسیده است. نتایج تحقیق او در قالب مقالهای در مجله iScience چاپ شده است.
اپستین در گفتگوی تلفنی با ZDNet میگوید: «ما از مردم پرسیدیم که درباره هوش مصنوعی چه نظری دارند، برخی از آنها به این فناوری که میتواند خالق هوشمند آثار هنری باشد، حس خوب پذیرش دارند و برخی دیگر، به این فناوری به چشم ابزاری مثل فوتوشاپ نگاه میکنند.»
یافتههای اپستین در این زمینه، اطلاعات عمیقی درباره چگونگی رفتار جامعه با هوش مصنوعی ارائه کرده است. اینکه اگر جامعه بخواهد با این فناوری بهطور مناسب کنار بیاید، باید درباره هوش مصنوعی بیشتر بیاموزد و درباره آن صحبت کند.
[irp posts=”21794″]سیدنی لوین و دیوید رند از گروه علوم مغز و علوم شناختی در Vassar و ایاد رهوان از مرکز انسانها و ماشینها در موسسه توسعه انسانی ماکس پلانک در برلین نیز در این تحقیق به اپستین پیوستند. این تیم از متخصصان و پژوهشگران با همکاری یکدیگر، این آزمایش را انجام دادند.
باور غلط: گزارشدهی با هوش مصنوعی خیلی بد است!
برای ارزیابی گزارشدهی هوش مصنوعی، این گروه از متخصصان ابتدا، مجموعهای متشکل از چند صد نفر از افراد مورد مطالعه را تشکیل دادند و یک شرح خیالی درباره شخصیتی به نام ادموند دو بلامی در اختیار آن افراد قرار دادند تا آن را بخوانند. در این نسخه، نامها تغییر کرد.
اگر احیاناً با این مدل تحقیق آشنا نیستید، این توضیحات لازم است که: بخشی از آنچه باعث شد موضوع ادموند دو بلامی ناشناخته باقی بماند، این بود که بسیاری از دانشمندانی که از طرفین مطالعه بودند، بدون اینکه برای یکدیگر و برای آن چندصد نفر شناخته شوند، در کار مشارکت داشتند.
این دانشمندان شامل دانشمند هوش مصنوعی ایان گودفلو است که مخترع کل زمینه شبکههای عصبی مولد بوده است. شبکههای عصبی مولد انجام چنین پروژههایی را امکانپذیر میکنند. مهندسان دیگری که در این تیم به فعالیت میپرداختند، الک ردفورد، لوک متز و سومیت چینتالا بودند که شبکههای مولد تخاصمی خاص را ایجاد کردند که شامل شبکه کلی کانولوشنی عمیق میشود. شخص دیگری که این تیم را کامل کرد، رابی بارات بود که DCGAN را به خوبی تنظیم کرد تا بتواند نوعی اثر هنری را ایجاد کند که در نهایت در این پروژه منجر به خلق تابلوی ادموند دو بلامی شد. بارات در این مجموعه نزدیکترین فرد به عنوان «هنرمند» بود.
هیچ یک از این اعضا در قبال زحمات خود در این تیم، هزینهای دریافت نکردند. تمام عواید حراج تابلو نیز به موسسه کریستی و مجموعه مستقر در پاریس به نام اوبیلیون اختصاص یافت. اوبیلیون همان مجموعهای بود که نقاشی فیزیکی نهایی را تولید کرد و همان نقاشی بود که در نهایت در حراجی فروخته شد.
روش اپستین در تحقیقی که انجام داد، به این صورت بود که از مردم خواست با امتیازدهی یک تا هفت به عملکرد هر یک از طرفین سناریوی ادموند دو بلامی نمره دهند و آنها را ارزیابی کنند. در این امتیازدهی، عدد هفت بالاترین اعتبار ارائه شده است. وی همچنین از آنها دعوت کرد تا در دو سناریوی تصور شده نیز دست به ارزیابی بزنند: یک سناریوی مثبت، مانند داستان واقعی ادموند دو بلامی مبنی بر اینکه فروش این نقاشی، سود خارق العادهای دارد و در نهایت، درآمد آن بین طرفین تقسیم میشود و سناریوی دیگری که منفی بود و در آن شکایت برای نقض حق کپی و مجازاتهای بعدی وجود داشت.
در نهایت، اپستین از آزمودنیها خواست که باز هم از یک تا هفت ارزیابی کنند که چقدر به اظهارات مختلف درباره الگوریتمی که این مجموعه برگزیده است، امتیاز میدهند. آنها جملههایی بیان کردند مثل: «ELIZA تا امروز چقدر آثار هنری طراحی کرده است؟ و چقدر در این زمینه حرفهای است؟». (منظور از ELIZA نامی است که به الگوریتم داستانی داده شده است.)
اپستین و همکارانش بعد از بررسی نتایج، رابطه معناداری بین میزان موافقت افراد با اظهارات مربوط به آژانس ELIZA و میزان امتیازدهی آنها به هر یک از طرفین پیدا کردند.
اپستین و همکارانش دریافتند که بسته به نحوه بحث درباره این پروژه و زبانی که در آن استفاده میشود، میتوان از مردم کمک گرفت تا در یک پروژه هوش مصنوعی به صورت هنری مسئولیت هر بخش از کار را به گروههای مختلف بدهند و از این روش میتوان برای بهبود گزارشدهی استفاده کرد.
باور غلط: هوش مصنوعی آنقدر که میگویند، خوب کار نمی کند!
بسیاری از مردم معتقدند افسانهپردازی درباره هوش مصنوعی بیشازحد است و این فناوری آنقدرها هم خوب کار نمیکند. این یک باورهای نادرست درباره هوش مصنوعی است. مخصوصاً در بخشهایی که رباتهای هوشمند عملکرد ضعیفی داشتهاند و منجر به بروز کلاهبرداریهای گسترده شده، این مشکل پررنگتر جلوه کرده است. حقیقتی که همه آن را قبول دارند این است که مشکل کلاهبرداری با هوش مصنوعی یکی از موضوعات پیچیده مربوط به این فناوری است که از عدم آگاهی مردم نسبت به این دانش نشئت میگیرد.
از یک طرف، هوش مصنوعی اصطلاحی بسیار کلی است. این اصطلاح حتی برای کسانی که رشته تحصیلیشان هوش مصنوعی است هم میتواند تا حدی مبهم باشد. از طرف دیگر، بسیاری از مردم نمیدانند که فناوریهای هوش مصنوعی چیستند، زیرا آنها در این زمینه آموزش ندیدهاند. اینجا همانجایی است که نقش قدرتمند رسانهها برای افزایش سواد فناوری و آموزش عمومی مردم درباره اینکه این فناوریها دقیقاً چیستند و چگونه کار میکنند، نمایان میشود.
حال این سوال به میان میآید که چگونه میتوان افراد را آموزش داد؟ این یک سوال خیلی مهمی است. برخی از دانشمندان، مانند دانیل لوفر و تیم موزیلا، کمپینهای آگاهی بخشی را برای ازبینبردن باورهای غلط درباره هوش مصنوعی ایجاد کردهاند. دانشمندانی مانند جوی بولاموینی و تیمنیت گبرو مواردی که هوش مصنوعی در مقایسه با انسان کارایی خوبی ندارد را بهطور گسترده ثبت کردهاند تا از سوءاستفاده از این فناوری جلوگیری شود و نیز بر قدرت انسان در بعضی فرایندها تاکید شود.
مشخص نیست که آیا انتقادها و افسانهپردازیها درباره هوش مصنوعی، به همان اندازه که ممکن است ارزشمند باشند، دانشی را منتقل میکنند یا خیر. آیا برای تکمیل دانش خود، همه باید یک دوره دانشگاهی در زمینه هوش مصنوعی بگذرانند؟
اپستین رویکرد دیگری را پیشنهاد میکند. رویکردی که او به آن باور دارد، اجازه دادن به همه برای کار با برنامههای هوش مصنوعی است تا همه درک کنند هوش مصنوعی دقیقا چیست. او میگوید: «بهترین راه برای یادگیری درباره چیزی، این است که با آن واقعاً مواجه شویم و آن را از نزدیک لمس کنیم و خودمان با آن کار کنیم. من احساس میکنم که این روش نهتنها برای درک این فناوری، بلکه همچنین برای درک شهودی از نحوه کار این فناوریها و از بین بردن توهمات راهحل خوبی است.»
[irp posts=”16151″]باورهای نادرست درباره هوش مصنوعی: این هوش مصنوعی حتی بر دانش کلاس هشتم هم تسلط ندارد!
اپستین توضیح میدهد: «کار با هوش مصنوعی باعث میشود دریابیم که هر فرایندی چه عملکردی دارد. اگر من این دادهها را در مجموعه آموزشی خود داشته باشم و مدل خود را اینگونه آموزش دهم، چه نتیجهای میگیرم؟» او درباره کیفیت الگوریتمهای توسعه میگوید: «شما یک سری اهرمها و دکمهها را دستکاری میکنید و این همان کاری است که میکند، همه چیز را با هم مخلوط میکند.»
او اضافه میکند: «برخلاف برنامه درسی مدارس، محتوای کتابهای چاپی درسی یا سایر محصولات فکری که گوگل و دیگر شرکتها برای یادگیری ارائه کردهاند، این نوع یادگیری مفیدتر خواهد بود.»
در طول مسیر کار با هوش مصنوعی، ممکن است مردم به برخی از حقایق اساسی پی ببرند که بر اساس آنها به باورهای نادرست درباره هوش مصنوعی میرسند و دستاوردهای آن را به دو گروه بهترین فناوریها و بدترین فناوریهای هوش مصنوعی تقسیم کنند. ممکن است آنها کارایی هوش مصنوعی را سطح پایین بدانند و اطلاعات آن را در حد دانش ابتدایی ببینند. آنچه در این بین باید در نظر داشت این است که هوش مصنوعی بیشتر شبیه یک آینه عمل میکند.
اپستین میگوید: «آینه مفهومی استعاری است و من این تعبیر را برای هوش مصنوعی دوست دارم. این فناوری شبیه یک آینه است تا به ما در مورد خودمان بگوید و ما را به ما نشان دهد.» پس هرچقدر که خالقان هوش مصنوعی روی عملکرد آن بیشتر کار کنند، بازده کار آنها موفقتر خواهد بود.