Filter by دسته‌ها
chatGTP
ابزارهای هوش مصنوعی
اخبار
گزارش خبری
پرامپت‌ نویسی
تیتر یک
چندرسانه ای
آموزش علوم داده
اینفوگرافیک
پادکست
ویدیو
دانش روز
آموزش‌های پایه‌ای هوش مصنوعی
اصول هوش مصنوعی
یادگیری بدون نظارت
یادگیری تقویتی
یادگیری عمیق
یادگیری نیمه نظارتی
آموزش‌های پیشرفته هوش مصنوعی
بینایی ماشین
پردازش زبان طبیعی
پردازش گفتار
چالش‌های عملیاتی
داده کاوی و بیگ دیتا
رایانش ابری و HPC
سیستم‌‌های امبدد
علوم شناختی
خطرات هوش مصنوعی
دیتاست
مدل‌های بنیادی
رویدادها
جیتکس
کاربردهای هوش مصنوعی
کتابخانه
اشخاص
شرکت‌های هوش مصنوعی
محصولات و مدل‌های هوش مصنوعی
مفاهیم
کسب‌و‌کار
تحلیل بازارهای هوش مصنوعی
کارآفرینی
هوش مصنوعی در ایران
هوش مصنوعی در جهان
مقاله
پیاده‌سازی هوش مصنوعی
گزارش
مصاحبه
هوش مصنوعی در عمل
 محدودیت‌های مدل‌های بنیادی و راهکارهای آن

محدودیت‌های مدل‌های بنیادی و راهکارهای آن

زمان مطالعه: 6 دقیقه

مدل‌های بنیادی، با وجود تحول بزرگی که ایجاد کرده‌اند، خالی از ضعف نیستند. شناخت این محدودیت‌ها برای استفاده درست و مسئولانه از این ابزارهای قدرتمند ضروری است. در ادامه این محدودیت‌ها را بررسی می‌کنیم.

وابستگی به داده (Data dependency)  

عملکرد مدل‌های پایه به‌ شدت به داده‌هایی که با آن‌ها آموزش دیده‌اند وابسته است. این مدل‌ها به حجم زیادی از داده نیاز دارند و اگر این داده‌ها ناقص یا دارای سوگیری باشند، خروجی مدل نیز تحت تأثیر قرار می‌گیرد.
می‌توان آن را به دانش‌آموزی تشبیه کرد که از او می‌خواهند درباره کتابی مقاله بنویسد که هرگز نخوانده است. اگر داده‌ها یا پرسش‌ها نادرست یا جهت‌دار باشند، عملکرد هوش مصنوعی هم ضعیف خواهد بود.

قطع جریان دانش (Knowledge cutoff)

قطع جریان دانش به آخرین تاریخی اشاره دارد که یک مدل هوش مصنوعی بر اساس اطلاعات جدید آموزش دیده است. مدل‌هایی که تاریخ قطع دانش آن‌ها قدیمی‌تر است، ممکن است از رویدادها یا کشفیات جدید بی‌خبر باشند. این موضوع می‌تواند به ارائه پاسخ‌های نادرست یا قدیمی منجر شود، چرا که مدل‌های هوش مصنوعی به‌طور خودکار با آخرین تحولات جهان به‌روزرسانی نمی‌شوند.
برای مثال، اگر آخرین تاریخ آموزش یک ابزار هوش مصنوعی مربوط به سال ۲۰۲۲ باشد، این مدل قادر نخواهد بود اطلاعاتی در مورد رویدادها یا اطلاعاتی که پس از سال ۲۰۲۲ رخ داده‌اند، ارائه دهد.

سوگیری (Bias)

مدل‌های زبانی بزرگ (LLM) از حجم عظیمی از داده‌ها یاد می‌گیرند؛ داده‌هایی که ممکن است به‌طور ناخودآگاه دارای سوگیری‌هایی باشند. می‌توان سوگیری را نوعی عدم توازن در داده‌ها تصور کرد.
از آن‌جایی که این مدل‌ها بر پایه یادگیری آماری عمل می‌کنند، گاهی ممکن است همین سوگیری‌های موجود در داده‌ها را تشدید کنند. حتی سوگیری‌های جزئی و ظریف در داده‌های آموزشی می‌توانند در خروجی مدل به شکل پررنگ‌تری ظاهر شوند.

انصاف (Fairness)

حتی اگر داده‌ها کاملاً متعادل و بدون سوگیری باشند، تعیین این ‌که خروجی یک مدل زبانی بزرگ تا چه حد منصفانه است، کاری بسیار پیچیده و چندوجهی‌ست. مفهوم انصاف می‌تواند تعابیر مختلفی داشته باشد و بسته به دیدگاه، متفاوت درک شود.
ارزیابی انصاف در مدل‌های مولد هوش مصنوعی با اینکه ارزشمند است، اما با محدودیت‌هایی همراه است. این ارزیابی‌ها معمولاً تنها بر برخی انواع خاص از سوگیری تمرکز دارند و ممکن است سایر اشکال تبعیض را نادیده بگیرند. بنابراین، این معیارها نمی‌توانند تصویری کامل از همه خطرات احتمالی موجود در خروجی مدل‌ها ارائه دهند؛ موضوعی که نشان می‌دهد رسیدن به هوش مصنوعی واقعاً منصفانه، همچنان چالشی جدی باقی مانده است.

توهمات (Hallucinations)

مدل‌های پایه گاهی دچار آنچه «توهم» نامیده می‌شود، می‌شوند؛ یعنی خروجی‌هایی تولید می‌کنند که نادرست هستند یا بر پایه اطلاعات واقعی نیستند. از آن‌جایی که این مدل‌ها توانایی بررسی صحت اطلاعات از منابع خارجی را ندارند، ممکن است پاسخ‌هایی ارائه دهند که از نظر واقعیت نادرست یا حتی بی‌معنا باشند؛ موضوعی که در کاربردهایی با حساسیت بالا نسبت به دقت، نگران‌کننده است.
این پاسخ‌ها ممکن است قانع‌کننده به نظر برسند، اما در اصل کاملاً اشتباه هستند. برای رفع این مشکل، می‌توان مدل را به داده‌های مشخص و قابل‌اعتماد متصل کرد؛ رویکردی که در ادامه بیشتر به آن خواهیم پرداخت.

موارد نادر و استثنایی (Edge cases)

سناریوهای نادر یا غیرمعمول می‌توانند نقاط ضعف یک مدل را آشکار کنند و باعث بروز خطا، سوءتعبیر یا نتایجی غیرمنتظره شوند. این موقعیت‌ها اغلب خارج از الگوهای رایجی هستند که مدل در آن‌ها آموزش دیده و به همین دلیل عملکرد مدل در مواجهه با آن‌ها ممکن است دچار اختلال شود.

راهکارهایی برای غلبه بر محدودیت‌ها

اما با این چالش‌ها چه کنیم؟
خوشبختانه، راهکارهایی وجود دارند که می‌توانند عملکرد مدل‌های پایه را به شکل چشمگیری بهبود دهند. در ادامه، برخی از مهم‌ترین این رویکردها را بررسی می‌کنیم.

اتصال به واقعیت (Grounding)

مدل‌های مولد هوش مصنوعی در تولید محتوا فوق‌العاده‌اند، اما همان‌طور که گفتیم گاهی دچار توهم می‌شوند؛ یعنی اطلاعاتی نادرست یا ساختگی ارائه می‌دهند. «اتصال به واقعیت» یا Grounding، فرآیندی است برای پیوند دادن خروجی مدل به منابع اطلاعاتی قابل‌تأیید؛ مثل این است که به هوش مصنوعی یک واقعیت‌سنج بدهیم.
با فراهم‌کردن دسترسی مدل به منابع داده مشخص و معتبر، می‌توان خروجی آن را به اطلاعات دنیای واقعی متصل کرد و احتمال تولید محتوای نادرست را به‌طور قابل‌توجهی کاهش داد.

اتصال به واقعیت گامی حیاتی برای ساخت سیستم‌های هوش مصنوعی قابل‌اعتماد و دقیق است. با تکیه بر داده‌های قابل‌اعتبار، می‌توان دقت خروجی‌ها را تضمین کرد و اعتماد کاربران را جلب نمود. این رویکرد مزایای متعددی دارد، از جمله: کاهش توهمات مدل، پایه‌گذاری پاسخ‌ها بر اساس داده‌های مشخص و افزایش شفافیت از طریق ارائه ارجاع به منابع و نمایش درجه اطمینان، به‌گونه‌ای که امکان بررسی صحت اطلاعات برای کاربران فراهم باشد.

تولید تقویت‌شده با بازیابی (Retrieval-Augmented Generation یا RAG)

راه‌های مختلفی برای اتصال مدل به داده‌های واقعی وجود دارد. مثلاً می‌توان از داده‌های درون‌سازمانی استفاده کرد یا اطلاعات را از طریق جست‌وجوی گوگل بازیابی کرد. یکی از رایج‌ترین روش‌های اتصال به داده‌ها، استفاده از تکنیکی به نام تولید تقویت‌شده با بازیابی یاRAG  است.

RAG یک روش grounding است که با جست‌وجو در یک پایگاه دانشی، اطلاعات مرتبط را یافته و آن را در اختیار مدل زبانی قرار می‌دهد تا زمینه لازم برای پاسخ‌دهی فراهم شود.

مرحله اول، بازیابی اطلاعات (retrieval) است. وقتی شما از یک مدل سوال می‌پرسید،RAG  با استفاده از یک موتور جست‌وجو (که بر پایه درک معنایی از متن، نه فقط کلیدواژه‌ها عمل می‌کند)، به‌دنبال اطلاعات مرتبط می‌گردد. این یعنی اطلاعات را بر پایه معنا پیدا می‌کند، که منجر بهارتباط بیشتر با پرسش می‌شود.

در مرحله دوم که تقویت (Augmentation) نام دارد، اطلاعات بازیابی‌شده به همراه پرامپت شما، در قالب یک پیام کامل به مدل داده می‌شود.

در نهایت مدل با استفاده از این پیام تقویت‌شده و دانش قبلی‌اش، پاسخ نهایی را تولید (Generation) می‌کند.

جریان کاری یک سیستم RAG به زبان ساده

مهندسی پرامپت (Prompt Engineering)

پرامپت‌نویسی سریع‌ترین و ساده‌ترین روش برای ارائه اطلاعات زمینه‌ای به مدل‌های زبانی است. این روش شامل طراحی دقیق و هدفمند پرامپت‌ها (دستورات متنی) است تا مدل را به سمت خروجی دلخواه هدایت کند.

در واقع با شناخت عواملی که بر پاسخ‌های مدل تأثیر می‌گذارند، می‌توان نتایج دقیق‌تری به دست آورد. با این حال، یکی از محدودیت‌های این روش آن است که صرفاً بر پایه دانشی عمل می‌کند که مدل قبلاً آموخته است؛ یعنی نمی‌تواند اطلاعاتی فراتر از آموخته‌هایش تولید کند.

ریزتنظیم (Fine-tuning)

وقتی مهندسی پرامپت به نتایج دلخواه منتهی نمی‌شود، ریزتنظیم می‌تواند عملکرد مدل را به شکل چشم‌گیری بهبود دهد. مدل‌های از پیش آموزش‌دیده قدرتمند هستند، اما برای کاربردهای عمومی طراحی شده‌اند. ریزتنظیم  کمک می‌کند تا این مدل‌ها در زمینه‌های خاص، عملکردی دقیق‌تر و تخصصی‌تر داشته باشند.

این فرایند به‌ویژه زمانی مؤثر است که شما وظیفه‌ای خاص یا ساختار خروجی مشخصی مد نظر دارید؛ مخصوصاً اگر نمونه‌هایی از خروجی مطلوب در اختیار داشته باشید.

در ریزتنظیم یک مدل پایه یا از پیش آموزش‌دیده را با مجموعه‌ داده‌ای تازه و متناسب با وظیفه خاص خود دوباره آموزش می‌دهید. این آموزش مجدد باعث می‌شود پارامترهای مدل تنظیم‌شده و با نیاز شما منطبق‌تر شود.
پلتفرم‌هایی مثل Google Cloud Vertex AI  (نیازمند تعریف روش پرداخت)، Hugging Face و together.ai ابزارهایی برای ساده‌سازی این فرایند ارائه می‌دهند.

برخی کاربردهای رایج ریزتنظیم عبارت‌اند از:

  • تنظیم یک مدل زبانی برای تولید محتوای خلاقانه در سبک خاص
  • تنظیم یک مدل تولید کد برای نوشتن کد در زبان برنامه‌نویسی مشخص
  • تنظیم یک مدل ترجمه برای ترجمه دقیق میان زبان‌ها یا حوزه‌های تخصصی خاص
جریان کاری ریزتنظیم یک مدل LLM

حضور انسان در چرخه تصمیم‌گیری (Humans in the Loop – HITL)

فراتر از تمام تکنیک‌های فنی، نباید نقش بی‌بدیل انسان را در چرخه تصمیم‌گیری نادیده گرفت. مدل‌های یادگیری ماشین قدرتمندند، اما گاهی به دخالت انسان نیاز دارند.

در وظایفی که نیازمند قضاوت، تحلیل زمینه یا کار با داده‌های ناقص هستند، تخصص انسانی نقش حیاتی ایفا می‌کند. سیستم‌های HITL ا بازخورد و مداخله انسانی را به‌طور مستقیم در فرآیند مدل‌سازی وارد می‌کنند.

این همکاری میان انسان و ماشین باعث می‌شود مدل‌ها منعطف‌تر و هوشمندتر عمل کنند؛ به‌ویژه در حوزه‌هایی مانند:

🔸 نظارت بر محتوا (Content Moderation)
HITL  دقت و تناسب محتوای تولیدشده توسط کاربران را تضمین می‌کند. انسان‌ها می‌توانند موارد آسیب‌زننده یا نامناسبی را شناسایی کنند که از چشم الگوریتم‌ها پنهان می‌ماند.

🔸 کاربردهای حساس (Sensitive Applications)
در حوزه‌هایی مانند سلامت یا امور مالی، نظارت انسانی برای تصمیم‌های حیاتی ضروری است. این نظارت باعث افزایش دقت و کاهش ریسک‌های ناشی از اتوماسیون کامل می‌شود.

🔸 تصمیم‌گیری‌های پرخطر (High-risk Decision Making)
در مواردی مثل تشخیص‌های پزشکی یا ارزیابی‌های مرتبط با عدالت کیفری، مداخله انسانی مانند یک لایه محافظ عمل کرده و تضمین می‌کند که نتایج مدل تحت بررسی و تأیید انسانی قرار بگیرند.

🔸 بازبینی پیش از تولید (Pre-generation Review)
پیش از آنکه محتوای تولیدشده توسط مدل‌ها منتشر یا اجرا شود، کارشناسان انسانی می‌توانند آن را بررسی کرده و خطاها یا سوگیری‌ها را  پیش از تاثیر بر کاربر شناسایی و اصلاح کنند.

🔸 بازبینی پس از تولید (Post-generation Review)
پس از ارائه نتایج مدل، بازخوردهای انسانی نقش مهمی در بهبود مستمر مدل‌ها دارند. این کار باعث می‌شود مدل‌ها به‌مرور زمان با نیازهای جدید کاربران و تغییر شرایط سازگارتر شوند.

مدل‌های بنیادی برای درک و تولید محتوا به ابزارهایی نیاز دارند که مرز میان هوشمندی مصنوعی و ادراک انسانی را به هم نزدیک‌تر کنند. شناخت محدودیت‌ها فرصتی برای اصلاح و تکامل است. در دنیایی که سرعت تحول از توان فهم پیشی گرفته، تلفیق دانش داده‌محور با بازخورد انسانی، کلید ساختن سامانه‌هایی قابل اعتماد، منعطف و اخلاق‌مدار خواهد بود.

میانگین امتیاز / 5. تعداد ارا :

مطالب پیشنهادی مرتبط

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

در جریان مهم‌ترین اتفاقات AI بمانید

هر هفته، خلاصه‌ای از اخبار، تحلیل‌ها و رویدادهای هوش مصنوعی را در ایمیل‌تان دریافت کنید.

[wpforms id="48325"]